در خیابان
مُچبند دوستی:
کسی به شما نزدیک میشود و یک مچبند دوستی را به سمت شما میگیرد. بیتوجه به اینکه شما چه چیزی میگویید، طرف دست شما را میگیرد و با اصرار میخواهد مچبند را دور مچتان بندازد و بعد طلب پول کند. در حین اینکه شما با فروشندهی سمج در حال کل کل هستید، یک جیب بر حرفهای به شما نزدیک شده و جیبتان را میزند. (پاریس – رم –بارسلونا – قاهره )
گل رُز برای نامزدتان:
مردی که یک دسته گل در دستش است زوجهای جوان را زیر نظر میگیرد. به سمت خانم میآید و شاخه گلی را به او تقدیم میکند. سپس از مرد جوان طلب پول میکند. اینجاست که اگر پول گل را ندهید جلوی نامزدتان ضایع میشوید. معمولاً هم دو برابر قیمت باهاتان حساب میکنند که قشنگ نقره داغ شوید. (پاریس – رُم – بارسلونا )
حلقهی پیدا شده:
زنی به شما نزدیک میشود و حلقهای را پرت میکند جلوی شما. سپس به شما میگوید آقا/خانم حلقهتان افتاد. شما هم که آدم با صداقتی هستید میگویید نه حلقه مال من نیست. سپس آن خانم حلقه را از روی زمین بر میدارد و پس از یک بررسی مختصر میگوید : طلای واقعی هم هست. بعد هم یک قیمتی به شما پیشنهاد میکند که شما فکر میکنید مفت است اما واقعیت اینجاست که نه حلقه طلاست و نه قیمت عادلانه است. (پاریس)
پرتاب بچه
زنی به سمت شما میآید و ناگهان پایش پیچ میخورد و بچهی نوزادش را به سمت شما پرتاب میکند (که معمولاً عروسک از آب در میآید). شما هم که شوکه شدهاید، سریع کیف دستیتان را روی زمین انداخته و با جفت دستهای خود نوزاد را میگیرد. در حالی که دستهایتان بند است، شریک جرم این خانم از پشت سر نزدیک شده و کیف دستی شما را میقاپد. (رُم)
بازیهای خیابانی:
بر روی پیاده روی خیابان مردی را میبینید که بساط پهن کرده. چیزی شبیه فنجان بازی یا هر گونه ژانگولر دیگری که مردم را دور خود جمع کند. در بین جمعیت چند نفر از شریک جرمهای او نیز ایستادهاند که منتظرند تا شما محو تماشای ژانگولر بازی شوید و جیبتان را بزنند. (پاریس و لندن)
کیف پول:
یک کیف پول که به نظر میرسد دزدیده شده یا همینطوری کف زمین افتاده است، در جلوی شما قرار میگیرد. شما ناخودآگاه دست در جیب خودتان میکنید که مطمئن شوید آیا کیف پول خودتان در جیبتان است و جایش امن است؟ شخصی مثل گرگ در آن حوالی ایستاده و به دستان شما نگاه میکند تا ببیند کدام جیب را چک میکنید. سر کوچه وقتی به فردی برخورد کردید و برای معذرت خواهی کلاهش را از روی سرش برداشت بدانید که جیببر حرفهای کیف پولتان را زده. (رُم و اوکراین)
لکه بر روی کت:
کسی به صورت اتفاقی چیزی را بر روی کت شما میپاشد (از سس کچاپ بگیر تا عَن کفتر). بعد به شانه شما میزند و میگوید آهای آقا/خانم، اینجا روی لباستان چیزی ریخته است بگذارید کمکتان کنم پاکش کنید. این افراد انقدر دستهای فرزی دارند که شما متوجه نمیشوید کی لباستان را تمیز کردند و کی محتویات جیبتان را خالی کردند. (بوینوس آیرس و ریو دو ژانیرو)
کفش برق انداختن:
مردی بُرس کفشش را جلوی شما پرت میکند روی زمین. وقتی خم میشوید و آنرا برمیدارید تا به او بدهید، آن مرد با برق انداختن کفشتان از شما تشکر میکند. در حالی که فکر میکنید این کار را مفت انجام میدهد، پس از اینکه بُرس زدنش تمام شد دستش را برای پول دراز میکند. (استانبول)
پیرزن گُل فروش:
پیرزنی یک شاخه گل رزماری، که نشانهی دوستی است، به شما تعارف میکند. سپس دست شما را میگیرد و فالتان را برایتان میخواند. سپس دستش را جلو میآورد و پول خدماتی که ارائه داده را طلب میکند. اگر پولش را ندهید شروع میکند چنان قیل و قالی راه میاندازد که شلوارتان را خیس خواهید کرد. (مادرید و دهلی نو)
عکاس:
معمولاً وقتی یک زوج جوان به مسافرت میروند دوست دارند دست گردن هم کنند و عکسهای چیک تو چیک بگیرند. اما برای اینکار باید یکی از رهگذران را صدا کنید و ازشان درخواست کنید که زحمت عکاسی را برای شما بکشند. در بعضی کشورها، بعد از گرفتن عکس آن رهگذر طلب پول میکند و یا بدتر اینکه دوربین به دست جیم میشود. (اروپا)
نوازنده دورهگرد:
همینطور که در حال چرخ زدن هستید، هنرمند خاکی و پرانرژیای که کنار پیادهرو گیتار میزند، چشمتان را میگیرد. کافی است به او نگاه کنید تا از شما بخواهد که به آهنگهایش گوش کنید. هنوز ۲ ثانیه از آهنگش نگذشته که یک CD به ظاهر مجانی از آهنگهایش را به سمت شما دراز میکند و از شما میخواهد که در حقش لطفی کرده و آهنگهایش را به زادگاه خود ببرید و در آنجا پخش کنید تا هنر او جهانی شود. دستتان را که دراز کردید و CD را گرفتید نوازنده خیابانی مبلغی که باید به او بپردازید را اعلام میکند تا غافلگیر شوید. اگر رودربایستی داشته باشید این CD در پاچهتان خواهد رفت. (نیویورک سیتی)
دوا فروش:
راننده تاکسیهای تایلندی در آینه ماشینشان نگاه میکنند ببینند چهجور آدمی روی صندلی عقب نشسته است. بعضیهایشان به مسافران مواد مخدر تعارف میکنند. اگر مسافر خر شود و آن بسته را بگیرد و در جیبش بگذارد ناگهان ۵۰ متر جلوتر یک پلیس قلابی جلوی ماشین را میگیرد و به مسافر میگوید که شیش و هشت میزند و باید جیبهایش را خالی کند. البته از قضا، این پلیس رشوه گیر است و مسافری که از ترس زندان رفتن حاضر است پول بدهد طعمه خوبی برایش محسوب میشود. (تایلند)
حمل و نقل
تاکسی عوضی:
بعضی از رانندههای تاکسی از کم اطلاعی مسافران نهایت استفاده را میبرند. از قصد مسیرهای دورتر را انتخاب میکنند تا تاکسیمتر بیشتر کنتور بیندازد. اگر بهشان اعتراض کنید که “این کوچه پس کوچهها کجاست که من را آوردهای؟” به شما میگویند که مسیر میانبر است. حتی بعضیهایشان انقدر قالتاق هستند که خود تاکسیمتر را هم انگولک میکنند تا عددهایش سریعتر بچرخد و پول تاکسی بیشتر شود. (همه دنیا)
اتوبوس آخر شب:
اگر وارد کشوری شدید و به شما گفتند که بهتر است برای از این شهر به آن شهر رفتن با اتوبوس آخر شب بروید تا پول کمتری بپردازید حسابی حواستان را جمع کنید زیرا امکان دارد این سفرها برای شما گرانتر از حالت عادیاش هم تمام شود. چرا؟ توریستهای زیادی بعد از این سفرهای آخر شب ساک و چمدانشان را باز کردهاند و گزارش سرقت اموالشان را به مقامات دادهاند. (تایلند)
حقه انداختن و برداشتن:
رانندههای تاکسی، گارسونهای رستورانها و مغازهدارهای خبیثی هستند که به طرز کاملاً ” اتفاقی! ” پول خُرد شما را روی زمین میریزند و وقتی که میخواهند آنرا از روی زمین جمع کنند و به شما تحویل دهند مقداری از این پول آب میرود. (آسیا)
پنچری:
ماشینهای کرایهای خیلی تابلو هستند و دله دزدهای محلی به راحتی آنها را تشخیص میدهند و لاستیکش را پنچر میکنند. بعد که از ماشین پایین آمدید و برای کمک دست تکان دادید تعدادی فرشته مهربان به کمکتان میآیند و دور تا دور ماشینتان جمع میشوند تا یک لاستیک عوض کنند. در همین گیر و دار یک نفرشان از پنجره ماشین به داخل خم میشود و بند و بساط با ارزشتان را میپیچاند. (تایلند)
جیببرهای قطار:
قطارهای شلوغ یکی از زیستگاههای طبیعی این موجودات موذی است. جای نشستن برای همه نیست و بعضیها مجبورند که بایستند و دستشان را به میله یا دستگیرهای بگیرند تا بر اثر ترمز قطار پرت و پلا نشوند. همین امر موقعیت بسیار مناسبی را در اختیار آنهایی میگذارد که دستهای تر و فرزی دارند. (اروپا)
باز هم تاکسی:
وقتی که از فرودگاه به هتل رسیدید، راننده تاکسی چهرهاش را شبیه خرس مهربان میکند و چمدانهایتان را از صندوق عقب در میآورد اما در عین حال طوری رفتار میکند که یعنی خیلی عجله دارد و باید سریع برود. چیزی نمیگذرد که سریع میپرد پشت فرمان و گاز ماشین را میگیرد. دِ برو که رفتی. تا شما بخواهید بفهمید که یکی از کیفهای کوچکتان که معمولاً حاوی اشیاء گرانبهاست، به لقاء الله پیوسته است، راننده تاکسی عزیز کیلومترها از شما دور شده است. (لاس وگاس)
دستانداز انسانی:
نصفه شب است و با ماشین کرایهای خود در حال عبور از منطقهای خطرناک هستید که میبینید فردی کف جاده روی زمین افتاده است. اگر تخته گاز از کنار آن فرد عبور نکنید و به سرتان بزند که کمی سرعتتان را کم کنید تا ببینید که چه اتفاقی افتاده است، ناگهان تعداد زیادی آدم از درون تاریکی به دور ماشین شما هجوم میآورند و تا بیایید به خودتان بجنبید شیشه ماشین را خُرد کردهاند و به داخل ماشین هجوم آوردهاند و حتی شلوارتان را هم از پایتان کندهاند و اَل دِ دو دَر. (قاره آفریقا)
مغازهها و خدمات
صندوقدار گوشی به دست:
وارد فروشگاهی میشوید و موقعی که میخواهید حساب کنید و خارج شوید، کسی که پای صندوق ایستاده همانطور که دارد قیمت اجناس خریداری شده از سوی شما را حساب کتاب میکند، با گوشی خودش هم ور میرود. در واقع صندوقدار در حال گرفتن عکس از کارت اعتباری شماست تا بتواند بعداً آنرا جعل کند. (بارسلونا)
شمارش آهسته:
صندوقدار انقدر پول خردهایتان را آهسته میشمرد که شما کفرتان در بیاید و بگویید بده بیاد همینی که شمردی رو. اما دریغ از اینکه مبلغ قابل توجهی از پولی که باید دریافت کنید کسر میشود. (اروپا)
حقه بُز خری:
دوباره راننده تاکسی پدر سوختهای نصیبتان میشود که به شما میگوید مقصدتان هم اکنون بسته است و بهتر است بهجای اینکه علاف شوید، اجازه دهید او شما را در این حین به جای دیگری ببرد. مقصد دیگر احتمالاً گوشهی میدانی است که یک مرد خوش برخورد دیگر ایستاده و ادعا میکند که از مغازههای ناشی محلی سنگهای گرانبها را با قیمتی بسیار پایین میخرد و وقتی به کشورش برگشت به قیمت بسیار خوب میفروشد و حسابی سود میکند. توریست ساده دل هم گول میخورد و راغب میشود تا نگاهی به سنگهای قیمتی بیندازد و به خیال خود بز خری کند. دریغ از اینکه میخواهند سنگهای کم ارزش را دولا پنجلا در پاچهاش فرو بکنند. (بانکوک و دهلینو)
دکتر قلابی:
در قسمتی از لابی هتل محل اقامتتان نشستهاید و دارید بروشور مناطق توریستی محلی را مطالعه میکنید که آدم خوشتیپی که لفظ قلم صحبت میکند، نزد شما میآید و بعد از سلام و احوال گرم به شما میگوید که دکتر است و خودش هم برای تعطیلات آمده است.سپس با زبان چرب و نرم به شما میگوید که میتواند برای شما یک استعلاجی صوری بنویسد مبنی بر اینکه به خاطر غفلت مسئولان تور شما دچار یک بیماری شدهاید (که هیچ دکتر دیگری هم نمیتواند خلافش را بگوید) تا بتوانید از بیمه شرکت جهانگردی خسارت بگیرید. اما شرکت بیمه خیلی زرنگتر از این حرفهاست که بخواهد گول دکترقلابی را بخورد. این وسط توریست خوش خیال ضرر میکند (دهلی نو)
پلیس قلابی:
پلیس قلابی خیلی سریع مدارک خود را نشان شما میدهد و با لحنی کاملاً قانع کننده به شما میگوید که در این منطقه پول تقلبی کشف شده است و او باید منطقه را برای یافتن منشاء آن جستجو کند. بنابراین از شما درخواست میکند که کیف پولتان را به او بدهید. بعد از یک جستجوی ساده در کیف شما آنرا به شما پس میدهد و از شما عذرخواهی میکند. اما در عین حال کیف پولی که به شما پس داده میشود سبکتر از قبلش است! پلیس به دلایل زیادی میتواند شما را نگه دارد و ازتان پرس و جو کند، پس حواستان را جمع کنید که اولاً پلیس واقعی باشد، ثانیاً پول یا مدارکی که به او دادهاید را بدون کم و کاست پس بدهد. اگر گناهی نکردهاید بیخود مرعوب نشوید. (مکزیکوسیتی – بوگوتا – بخارست – بانکوک)
بلیت قلابی:
در صف طولانیای برای دریافت بلیت ایستادهاید و یک نفر که لباسهای رسمی بر تن دارد به شما میگوید در ازای قیمتی بالاتر میتواند بلیت را خارج از صف به شما بدهد. مطمئناً تلف شدن وقت آدم در صف طولانی خیلی زجرآور است اما پی بردن به اینکه کسی بلیت قلابی به آدم انداخته بیشتر آدم را میسوزاند. (پاریس و لندن)
محلیها و بچهها
آدم زیادی مهربان:
مردی را در مملکت غریب میبینید که خیلی آقاست و به زبان شما هم بلد است صحبت بکند. شما هم میخواهید از دستگاه عابربانک پول بگیرید. زبان را طوری یاد گرفتهاید که فقط صحبت کنید نه اینکه بتوانید بخوانید و بنویسید. آن مرد به شما میگوید اجازه بدهید کمکتان کنم و شما هم دو دستی کارت بانکتان را تقدیم میکنید. شماره رمز کارت را هم به او میدهید تا برایتان پول بگیرد. او هم پول را برایتان میگیرد و تعظیم کنان خدمتتان تقدیم میکند و بعد هم به شیوهای جانگداز از شما خداحافظی میکند طوریکه اشک در چشمانتان حلقه میزند. اما خبر ندارید که رفیق جیب برش صد متر پایینتر ایستاده تا جیب شما را بزند و بعد کارت را به مرد مهربان بدهد که رمز آنرا حفظ است. بعد هم در حالی که قهقهه شیطانی سر میدهند پول شما را بین خودشان تقسیم میکنند و شروع میکنند به خواندن دعای “زنده باد توریست”. (اروپا)
نقشه فروش:
یک نفر شبیه این دستفروشهای مترو نزدیکتان میشود و میخواهد به شما نقشه بفروشد. ۴ تای نقشه را باز میکند و آنرا در چشم شما فرو میکند تا مطمئن شوید که همهی گلخانههای شهرشان را هم در نقشه علامت زدهاند. اما در همین حین که شما مشغول هستید، بندهخدایی در حال جارو کردن محتویات جیب شماست. (اروپا)
گدای سمج:
معمولاً زنی نحیف با یک بچهی شیر خوره به بغل، انقدر جلوی شما مظلوم نمایی میکند تا به این فکر فرو بروید که نکند شما مسبب تمام بدبختیهای جهان هستید! دست در جیب خود میکنید و مقداری پول به او میدهید. تا اینجایش خیلی بد نبود. اما جیب بر داستان که از قضا شوهر این زن است متوجه میشود که شما برای پول دادن دست در کدام جیب خود کردید. اگر آدم نکته سنجی باشید، تا اینجای کار متوجه شدهاید که بهعنوان یکی از قانونهای ضد سرقت توریستی، نباید در مکانهای عمومی محل اختفای پولهای خود را لو بدهید چون جیب بر هر چقدر هم که دست و بال تیزی داشته باشد غیب گو نیست که بداند پول در کدام جیب شما قرار دارد. او فقط یک فرصت دارد و باید از این تک فرصت نهایت استفاده را ببرد. (هند، ترکیهو بسیاری از کشورهای غیر پیشرفته)
ماساژ مجانی:
در حالی که کنار دریا دراز کشیدهاید و از نسیم خنک و صدای امواج لذت میبرید مردی قوی پنچه و پهلوان و چالاک به شما نزدیک میشود و به زبان خارجی میگوید “عزیزم، ماساژ میخوای؟” حتی اگر نیمچه مخالفتی بکنید او روغن ماساژش را روی کمر شما خالی میکند و با بیان اینکه ” اولاش امتحانیه ” شما را خر میکند. بعد از اینکه استخوانهای شما را زیر آفتاب سوزان تابستانی قشنگ نرم کرد تازه متوجه میشوید که مبلغ بسیار بالایی را به او بدهکار هستید و تا پول را نگیرد ول کن شما نیست. در مقابل این آدمهای سمج اصلاً کوتاه نیایید. (شهرهای ساحلی)
خانمهای اغواگر:
اگر جوان هستید تنهایی به سفر فرنگ نروید چون بعضی از خانمهای خارجی با کلک زدن توریستهای خام و جوان تمام پولشان را از آنها کِش میروند … حالا خر بیار و باقالی بار کن. تازه رویتان هم نمیشود به کسی بگویید علت از دست دادن پولهایتان چه بوده! مگر اینکه از همشهریهای ما باشید تا قبل از اینکه جوگیر بشوید پولتان را خرج کنید، بگویید ” حیفِس” وگرنه باید با خانواده به مسافرت بروید تا اگر گیر این شیادان از خدا بیخبر افتادید به موقع با چند عدد آبدولیا چگی نر و ماده حالتان جا بیاید. (یونان)
هشدار برای جیببرها:
جیببرها جانورهای هفت خطی هستند که خودشان را به شکل آدمهای خیّر محلی در میآورند و به شما میگویند که مواظب جیببرها باشید تا کیف پول و گوشی گرانقیمتتان را ازتان نزنند. بعد شما با خیال راحت لبخند ملیحی میزنید و بر روی شانهی آنها میکوبید و میگویید ” مادر نزاییده”. در همین حین او هم از فرصت استفاده کرده و جیب حاوی پول و مدارک شما را نشان میکند و نیم ساعت بعد خودش یا شریک جرمش، طوری داخل آن جیب را تمیز میکنند که خشک شویی قادر نیست. حتی دیده شده که بعضی از این افراد برای پرت کردن حواس توریستها تابلوهای “مواظب جیببرها باشید” را خودشان در حوالی منطقه تحت نظرشان چسباندهاند. (اروپا)
دوربین شکسته:
کسی از شما میخواهد که از او و دوستانش عکس بگیرید. دوربین را به شما میدهد اما هر چه دکمهاش را میزنید کار نمیکند. وقتی که میخواهید دوربین را به او پس بدهید، دستش را میکشد و دوربین به کف زمین برخورد میکند و به فنای عظمی میرود. کل افرادی که قرار بود در عکس باشند دور شما را میگیرند و شما را به دوربین تبدیل میکنند مگر اینکه پول ۲ تا دوربین را از شما بگیرند. اگر خیلی پول لازم بودند شاید بعد از گرفتن غرامت، جیبتان را هم بزنند. (همه دنیا)
عشق زبان انگلیسی:
دختر کوچولوی خوشگل و معصومی میشنود که شما انگلیسی صحبت میکنید و نزدیک شما میآید تا با او تمرین کنید و انگلیسیاش بهتر شود. بعد از اندک مدتی، کار به اینجا میکشد که دخترک یک داستان غمگین از زندگیاش برایتان تعریف میکند که داستان دخترک کبریت فروش جلویش داستان خندهدار است. آخرش هم به این ختم میشود که از شما درخواست پول میکند. قدمت این تکنیک به زمان اختراع چرخ برمیگردد. (چین، شانگهای، خیابان ژنرال سائوسائو، جنب نانوایی بربری، پلاک ۵)
تنقلات مجانی:
پشت میز کافهای نشستهاید که پیرمردی به شما نزدیک میشود و با اجازه گرفتن از شما بر روی صندلی روبرویی مینشیند و پاکت بادام هندی که در دستش بود را روی میز میگذارد و به شما تعارف میکند. حتی مقداری از آن را هم بر روی میز میریزد. در واقع اگر دستتان به بادام هندیها بخورد باید پولش را تا قران آخر پرداخت کنید. (برزیل)
کارت پستال:
یک بچهی فقیر به زور یک کارت پستال و یک خودکار را در چشم شما فرو کرده و ازتان میخواهد که نامهای برای وطنتان بنویسید. سپس از فقر و فلاکت خود برایتان میگوید و اینکه دوست دارد در آینده خلبان خطوط هواپیمایی مالزی شود. اشک در چشمان شما “حدقه ” میزند و بغض گلویتان را فشار میدهد تا یک مقدار پول یامفت در بیاورید و به گدا بدهید. آفرین به شما که خوب گول خوردید. (رُم)
اعانه:
یک دسته بچه که همگی خودشان را به ناشنوایی زدهاند دورتان حلقه میزنند و از شما میخواهند که فرم اعانه را امضا کنید و مقداری پول برای بچههای ناشنوا خیرات کنید تا در زمینه معنویات از همشهریهایتان جلو بزنید. اما وقتی که در حال مطالعهی فرم ساختگی اعانه هستید، مجموعهی دزدهای کوچک و ناقلا دستان کوچکشان را در تمامی منافذ لباس شما فرو میکنند و معنویات که هیچ، مادیاتتان را هم میقاپند. (پاریس)
بچههای کولی:
یک گروه بزرگ از بچههای کولی شما را در خیابان دوره میکنند و انقدر به سر و کولتان میپرند تا چیز با ارزشی را از شما بدزدند. شاید این بچهها در قالب روزنامهفروش به شما نزدیک شوند اما هدفشان محتویات جیبتان است. (رم، میلان، فلورانس)
هتل
راننده تاکسی دلال هتل:
امان از دست راننددههای تاکسی. (خدا پدر و مادر راننده تاکسیهای خودمان را بیامرزد که تمام آزار و اذیتشان این است که در روزهای بارانی تبدیل به ماشین دربستی میشوند). راننده تاکسی ملعون داستان، شمای توریست را قانع میکند که هتلی که دوست دارید در آن اقامت کنید به دلیل تعمیرات تعطیل است و او جای دیگری را میشناسد که از همه جهت بهتر است. اما این هتل فقط از این جهت بهتر است که وقتی راننده اثاث شما را در لابی آن خالی کرد و رفت، صاحب هتل یک حق حساب به او پرداخت میکند. این گونه هتلها عموماً در مناطق پرت و پلایی هستند و قیمت اجاره اتاقهایشان بسیار گزاف است. در ضمن اغلب هم اسمشان شبیه هتلهای معروف دنیاست تا توریست از همه جا بیخبر را به شک بیندازد که نکند تمام عکسهایی که از فلان هتل معروف در اینترنت دیدم همهاش فتوشاپی بوده و این هتل واقعی است. (اروپا)
تماس تلفنی الکی:
یک دزد نابکار به تلفن اتاق هتل شما زنگ میزند و ادعا میکند که از پذیرش هتل تماس گرفته. او به شما میگوید که شماره کارت اعتباری شما بر روی فرم ناخوانا است و لطفاً دوباره آنرا تکرار کنید تا فرم را تکمیل کنیم. در ضمن نگه میدارند ساعت ۱۱ به بعد به شما زنگ میزنند که حال نداشته باشید تا پایین بروید و خودتان شخصاً به میز پذیرش سر بزنید. (کل دنیا)
بازرسان قلابی:
دو نفر که ملبس به لباس انتظامات هستند در اتاق شما را میزنند و عنوان میکنند که ما برای بازرسی روتین هتل اینجا هستیم. لطفاً در اتاق را باز کنید. یک نفرشان با سؤال کردن از شما حواستان را پرت میکند و دیگری اشیاء گرانبهایتان را یواشکی کف میرود. (بارسلونا و مادرید اسپانیا)
منوی قلابی:
یک سری کلاهبردار هم هستند که از زیر در اتاقهای هتل، منوهای قلابی کافیشاپی را به داخل اتاقها میاندازند. توریست فلک زده که حال ندارد تا سر خیابان برود از این منو استفاده میکند. اما بعد از ۵ ساعت که گذشت و فهمید خبری از سفارشش نیست حسابش را چک میکند و میبیند که کاملاً خالی شده است. داستان چیست؟ یادش میآید که تمام اطلاعات کارت اعتباریاش را پشت تلفن به متصدی کافی شاپ قلابی لو داده است. به قول شاعر ” خاک به سر پخش شد باد وزید و همه اسرار عیان شد. ” (آمریکا)
مواظب باشید خارج از کشور که میروید همه جوانب امر را رعایت کنید تا پول و مدارکتان را نزنند. قبل از اینکه وارد هر کشوری شوید تا جایی که ممکن است قوانین آن کشور را مطالعه کنید و پول زیادی را در جیب خود نگذارید. اطلاعات محرمانهتان را به کسی نگویید. اصل مدارکتان را دست کسی ندهید و اگر هم مجبور به این کار شدید از آن فرد عکس بگیرید. به افراد غریبه اعتماد نکنید و اگر هم گندی به بار آوردید مردانگی کنید و بگویید که اهل جمهوری دموکراتیک کنگو هستید تا آبروی بقیه ما حفظ شود. خیر پیش.