مثل اینکه زر پاشیده باشند روی خاک، زمینهای کنار جاده طلایی است. فرقی نمیکند از کدام طرف نگاه کنی. راهی که به روستا میرود، یک جاده باریک است و در حاشیهاش گندمزارهای فراخ. گندمها زیر آفتاب ظهر مثل طلا میدرخشند و نسیمی که پیوسته و آرام میوزد، پریشانشان میکند.
«زرگر» نام روستای کوچکی است پس از آبیک؛ در جادهای که از تهران به قزوین میرود. همانجا که روی یک تابلوی رنگپریده آبی نامش را نوشتهاند. روی همین تابلو کلمه دیگری هست که تمام راز این روستا در آن ریخته است: «زبان محلی: رومانو»
- گردشگری ایران
- ۳۱۷۷